ریحانه جونریحانه جون، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

عسلی مامان و باباش

11 ماهگی

ریحانه خانومم 23 خرداد یازده ماهت کامل شد . و یک ماه دیگه یک ساله میشی و اصلا باورم نمیشه که چقدر زود بزرگ شدی و کلی شیرین شدی و سرکار خیلی دلم برات تنگ میشه و لحظه شماری میکنم که سریعتر تعطیل بشه و بیام پیشت. ...
25 خرداد 1394

دخترم راه مي رود

دختر نازم در12/03/94 10 ماه و 20 روزت كه بود اولين قدمهاي كوچولوت رو برداشتي . شب نيمه شعبان بود كه روستا بوديم و بلند شدي و يك دفعه دو قدم برداشتي و از صبح روز بعد كم كم شروع به راه رفتن كردي و تا شب 3تا 4 قدم برمي داشتي .
18 خرداد 1394

پایان 10 ماهگی

23 اردیبهشت 94 ،10 ماهه شدی  و میتونی از روی زمین خودت بلند بشی بدون اینکه جایی رو بگیری و ری پاهات بایستی ولی قدم نمیتونه برداره کوچولوی من. ی کار جالب که میکنی وقتی مامان از سرکمار میاد یه چند دقیقه ای باهام قهری و کم کم آشتی میکنی ولی بابات که میاد از همون اول بغلش میری و دیگه بغل هیچ کسی رو قبول نمیکنی و دخترم بابایی شده و کلی خودشو برای باباش لوس میکنه
30 ارديبهشت 1394

مهارت جديد

از روز 5 شنبه 10 ارديبهشت كه 9 ماه و 18 روزت كه بود ناي ناي كردن رو ياد گرفتي و به محض شنيدن آهنگ شروع به رقصيدن ميكني و دستاي خوشكلت رو هم مياري جلو و اونا رو هم تكون ميدي فدات بشه مامانت دختر ناز نازي من
13 ارديبهشت 1394

روزپدر

روز شنبه 12 ارديبهشت روز پدر بود و براي بابا يه كمربند كادو خريديم آخه همه چي تازه خريده بود و الان براي كت و شلوار جديدش كمربند لازم داشت و شبش به اتفاق ريحانه خانومم كادو رو داديم و بابا هم خوشش اومد
13 ارديبهشت 1394